Document Type : Original Article
Author
Uluslararası el-Mustafa Üniversitesi, Felsefe Anabilim Dalı
Abstract
Keywords
Article Title [Persian]
Author [Persian]
هنگامی که از هستیشناسی از منظر صدر المتألهین شیرازی سخن گفته میشود، سوالات بسیاری ذهن انسان را به خود مشغول میسازد. پرسشهایی نظیر اینکه هستیشناسی صدرایی بر چه بنیانهایی استوار است؟ مولفههای این هستیشناسی چیست؟ این نوع از هستیشناسی از چه روشی بهره میبرد؟ مسائل مرتبط با این سنخ از هستیشناسی چیست و این مباحث چگونه تحلیل میشود؟ اینگونه از وجودشناسی به دنبال چه هدف و غایتی است؟
اما به نظر میرسد قبل از پاسخگویی به این پرسشها، سوال مهمتری وجود دارد که عدم توجه به این سوال و پاسخگویی به آن، موضوعات بالا را تحت تأثیر خود قرار میدهد. مسألهای که ذهن پژوهشگر را به تأمل واداشته این است که آیا حکمت متعالیه ملاصدرا را میتوان یک نظام هستیشناختی دانست؟ آیا این نظام حکمی و فلسفی دارای شاخههای هستیشناختی، معرفتشناختی، ارزششناختی و ... است و میتوان جنبه هستیشناختی آن به مثابه یکی از حیثیتهای این مکتب مورد دقت و مطالعه و گفتگو قرار داد؟
افرادی که در فرهنگ فلسفه اسلامی به مطالعه پیرامون مسائل حکمی و فلسفی میپردازند و تعاملاتی که میان استادان و شاگردان این مکتب در بستر بومی اسلامی شکل میگیرد، نمایانگر آن است که مسأله مطرح شده خالی از ابهام و پیچیدگی نیست.
ادعای نویسنده این پژوهش آن است که تفکیک میان حیثیتهای مختلف هستیشناختی(Ontology)، معرفتشناختی(Epistemology)، زبانشناختی(linguistics) و ارزششناختی(Axiology) در حکمت متعالیه در اندیشه آکادمیک و دانشگاهی، تفکیک شایستهای نیست و از درهمآمیختگی پارادیمهای مختلف در یک نظام فلسفی پرورش یافته است. چه بسا بتوان گفت که استفاده از این اصطلاحات در قلمروی حکمت اسلامی بدون توجه به معنی و محتوای شکل گرفته آن در فرهنگ فلسفی غربی است.
Keywords [Persian]